رویای با تو بودن

رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و...و من همچون غربت زدای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
بانوی دریای من...
کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت.

سلام عزیزم.خوش آمدی

 سلام عزیزم خیلی خوش آمدی .نظریادت نره

گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم
گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم
گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند
گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم

 سلام عزیزم خیلی خوش آمدی .نظریادت نره


گلهای رز

دستانم را پر از گلهای رز می کنم


وبا قلبی لبریز از امید به دیدن تو مایم


وتا بگویم اولین باری که در چشمانت نگاه کردم


زندگی برایم معنایی دیگر گرفت


عزیزترین همراه  هر گاه دیدی سنگ


گریه می کند وتوانستی به اتش بوسه بزنی