کودک گفت:می دانستم با او نسبت دارید

یکی با پاهای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد 
زنی در حال عبور او را دید .
او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت
مواظب خودت باش 
کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟ 
زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم 
کودک گفت:می دانستم با او نسبت دارید


thumb_HM-2013622909427511561388313922.79

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.