گریان شده دلم
همچون دخترکی لجباز
پا به زمین می کوبد
تـو را میخواهد
فقط "تــــــــــــــــــو" را
دلتنگــی
رودی نیســت کــه بــه دریــا بــریــزد!
دلتنگــی
مــاهــی کــوچکــی ســت
کــه بــرکــه اش را از چهــار طــرف
سنگچیــن کــرده بــاشنــد
هــوایــم را داشــتــه بــاش . . .
مــن خــودم را بــه بــاد داده ام . . .
بـــرای تــــــــو ... .
با هم که قدم می زنیم
حسودی اش می شود آفتاب
نه که هیچگاه
قدم نزده است با "ماه" !