دُنیــآے مـَטּ ، جـَــهنم

نـِمے خوآهـَد مـَرا ” عــ ـ ـ ـآق ” کـُنے ! همیـטּ کـہ نـِگــآهت رَنجیده بــآشـَد !

دُنیــآے مـَטּ ، جـَــهنم است…. !


هرچه قدر که خنده ی تو چذاب باشد.

هرچه قدر که خنده ی تو چذاب باشد...دیگر نمیخواهمش!
هرچقدر که آن چشمها گیرا باشد...دیگر نمیخواهمش!
حتی اگر لبهایت نیمه باز و در طلب بوسه باشد...دیگر نمیخواهمش!
حتی اگر دستهای گرمت با نیاز مرا به سوی تو بکشاند باز هم دیگر نمی خواهمش!
ساده است!
ساده! مثل 9 حرف که اگر جمع شود آنگاه می فهمی دیگر
ن م ی خ و ا ه م ت

خستگی های یک مرد

خستگی های یک مرد درمانش آغوش یک زن است!
یک آغوش واقعی... یک آغوش ملموس و گرم و مهربان!.
یک آغوش زنانه

ما میخواهیم با هم به جهنم تو بیاییم...

میدانم گناه است
اما من عاشق این گناهم!
گناه هم آغوشی با تو...
خدایا بیخیال!!
ما میخواهیم با هم به جهنم تو بیاییم...
... که قسم به خودت
با عشق
جهنم تو هم بهشت می شود برای ما.......

وقتی معصومانه

اون دختر معصوم...
مریم مقدس،
قدیسه یک شهر،
عاشقت بود
شبی که هجوم شهوتت بکارتش را درید
عاشقت بود
تمام لحظه هایی که هوس هایت قداستش را به تاراج میبرد
عاشقت بود
وقتی معصومانه
برای معصومیت از دست رفته اش اشک میریخت
عاشقت بود
وقتی فاتحانه به دردهایش میخندیدی...
عاشقت بود
فقط نمیفهمم
چرا امروز ننگ هرزگی تو سهم اوست و مهر فاحشگی روی پیشانی اش!!؟