سالمی؟؟؟؟؟

در عجبم چطور هنوز ستون فقراتت سالم است

 

وقتی با این انهدام سخت از چشمانم افتادی!!...


آغوش

دلم آغوش میخواهد..

تو هوس بازانه مرا به آغوش بکش و من..

عاشقانه تصورش خواهم کرد،

به شرافت تنم قسم..

قضاوت نمی کنم هوسبازیت را.....


فراموشت کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مانده‌ام چگونه تو را فراموش کنم

اگر تو را فراموش کنم

سالهایی را نیز که با تو بوده‌ام

فراموش کنم

دریا را فراموش کنم

و کافه‌های غروب را

باران را

اسبها و جاده‌ها را

باید دنیا را، زندگیم را و خودم را نیز فراموش کنم

تو با همه چیز درآمیخته‌ای...


از یه جایی به بعد

از یه جایی به بعد . . .

دیگه دوس نداری هیچکس رو

به خلوت خودت راه بدی

حتی اگه تنهایی کلافه ات کرده باشه

از یه جایی به بعد .

وقتی کسی بهت می گه دوست دارم

لبخند میزنی و ازش فاصله میگیری

از یه جایی به بعد . . .

فقط یه حس داری حس بی تفاوتی

نه از دوست داشتن ها خوشحال میشی

و نه از دوست نداشتن ها ناراحت

از یه جایی به بعد . . .

توی هیجان انگیز ترین لحظه ها

فقط نگاه می کنی.....

یک نخ!!!!!!!

یک نخ آرامش دود می کنم

 

به یاد ناآرامی هایی که از سر و کول دیروزم بالا رفته اند

 

یک نخ تنهایی

 

به یاد تمام دل مشغولی هایم

 

یک نخ سکوت

 

به یاد حرف هایی که همیشه قورت داده ام

 

یک نخ بغض

 

به یاد تمام اشک های نریخته

 

کمی زمان لطفا

 

به اندازه یک نخ دیگر

 

به اندازه قدم های کوتاه عقربه

 

یک نخ بیشتر

 

تا مرگِ این زندگی نمانده...